سلام
من دختری هستم که خیلی احساساتی هستم و روحیم حساسه
چندین ماه پیش با یه اقا پسری اشنا شدم که حدود 6.7 سال اختلاف سنی داریم
اولش یه رابطه ی معمولی بود اما بعد من کم کم وابستش شدم و چون من دوستش داشتم ازش انتظار داشتم که حداقل روزی یبار برام یه پیامی بزاره یا احوالی بپرسه
اما خب الون من رو به عنوان یه دوست معمولی میدونست و هیچ لزومی نمیدید ک هر روز حال منو بپرسه این بی محلیا و بی تفاوتیا منو بدتر میکرد و وابسته تر اما چیزی از علاقم و وابستگیم بهش نمیگفتم که مبادا از من بدش بیاد یا تنهام بزاره چندین بار هم ب دلایل مختلف ارتباطمونو قطع کردیم باز از سر گرفتیم
من چندین بار مجبورش کردم ک اعتراف کنه از من بدش میاد تو با خیال راحت بزارمو برم اما اون میگه منو دوست داره
گاهی وقتا از علاقش به یه نفر میگه که بعضی وقتا حس میکنم داره درباره من حرف میزنه
خیلی ادم باهوش و زیرکی هم هست هیچ وقت حرفاشو مستقیم نمیگه
من گیج و گنگم الان
من خیلی دارم اذیت میشم و تحمل این زندگی برام خیلی سخته ازتون خواهش میکنم کمکم کنید
فقط قبلش یکم منو درک کنید که من دوستش دارم و نگین ازش دل بکن و بی خیالش شو